22 July 2010

بهانه های کوچک خوشبختی

یک عصر پنجشنبه ای چند سال پیش در زاهدان.

دلسرای شیدا، یک مغازه ی کوچک هست که چشم و چراغ فرهنگی زاهدان شده برای من. موزسیقی خوب ، مجله فیلم، هفت (وقتی بود هنوز) و کلی صفا همیشه اینجا هست. به آقای آزاد می گم: آقا من یه چیزی می خوام نگو ندارم، مال کنون جنگوک رو می خوام. یه سی دی می ذاره جلوم و کنارش هم یه مجله ی فیلم و یه مجله هفت. می گم: تموم شد دیگه پنجشنبه و جمعه ی ما رو ساختید تو کویر. می خنده می گه: بهانه های کوچک خوشبختی ...

آره اینطور مرد فرزانه ای هست این آقای آزاد. به یک سی دی و دوتا مجله می گه بهانه های کوچک خوشبختی ... و من این مرد رو بسیار دوست دارم و همیشه در خسته ترین عصرهای زندگی در زاهدان سری بهش زدم و همیشه با چند تا از این بهانه ها به خونه آمدم ...

امروز صبح دوباره به دیدنش می رم ، در تاریکی و بی برقی دلسرای شیدا گپی می زنیم و از یک نفر حرف می زنه که گروه موسیقی ایرانی بزرگی رو دور هم جمع کرده و کلی کنسرت خیریه برگزار کرده ... از کنسرت کلهر براش می گم و از شور و شیدایی شاه کمان ... می گه: گاهی فکر می کنم ما خوشبختیم که در مملکتی زندگی می کنیم که این ها هم هستند ... از کنسرت های خیریه و گروه موسیقی باز می گه و یک عبارت دیگه که به یاد بماند: اینا همه ی کارشون با عشق و نور و علاقه هست وگر نه نفعی که براشون نداره ...

آره اینطور بزرگ مردی ست آقای آزاد که وقتی از عشق حرف می زنه می گه : نور ...

گذرتون به زاهدان اگر افتاد سری به دلسرای شیدا بزنید ... سراغ نازنینی را بگیرید به نام آقای آزاد ... دلتون خوش می شه از دیدنش ... شک نکنید ...

1 comment:

  1. dost e parand e man ye pagham vase shoma dare.........lotfan be jay e man dar aseman kavir parvaz konid....khodesh mige.

    ReplyDelete