14 April 2010

مهربانو

گفت: یه خبر بدی می خوام بهت بدم. گفتم: شما کی هستی من شما رو نمی شناسم. گفت: من مادرتم، خیلی ناراحتم که تو این خونه تنهایی.

این را گفت از مادرش و گریست. نامش بانو است. مهربانو با دستان لرزان و چهرهای که گذر قرنی را می توان برآن دید. و این دو جمله ی بالا نقل به مضمون، بخشی از فیلم مستند مهربانو است که مریم سپهری و آرش باقری آن را ساخته اند. که فیلم خوبی است و حال خوشی دارد.
دو روزی است که دیده ام این کار را و رهایم نمی کند خواب پیرزن ...

5 comments:

  1. مواظب خودت باش. انگار این حکایتت داره کاره دستت میده . دپرس نشی یه هو . خوب مگه مجبوری هی چیزایی ببینی که بیشتر بهت بگن که تنهایی ؟ بذار یه راه حل بهت بدم .خودم هم استفاده می کنم از این درمان جادویی
    1 - بهش فکر نکن .
    2 - بیشتر سرت و شلوغ کن و یه جوری بیا خونه که اگه رو مبلم نشستی تا صبح آروم بخوابی از خستگی .
    3 - یه لیست بنویس از کارایی که دوست داشتی انجام بدی و هیچ وقت ، وقت نداشتی .خوب الان می تونی به جای فکر کردن به تنهایی به اونا برسی
    4- همین فکر کنم کنم کافی باشه الان

    ReplyDelete
  2. tanahei ke bad nist..taze age injuri por she(film o chizaye khoobe dg)mishe azash lezat bord...na be gozashte na be ayande .be hich kodum fekr nakonid !chon faghat hamin alane ke hamishe vojud dare.....pas lezat bebarid!

    ReplyDelete
  3. اول اینکه این پست اصلن درباره ی من یا تنهایی من نیست، در باره ی فیلمی هست که من دیدم و خیلی هم دوستش داشتم و قسمتهاییش در دل و ذهنم مونده ... بعد هم پروفسور جان شاید من بد نوشتم یا هر چی اما من اصلن آدم مغموم دپرس تو خونه افتاده و اینایی نیستم قربانت برم، شما خودتو نگران نکن. من روزی هشت تا ده ساعت کار می کنم، یه روزایی هم روی کاناپه حتا درحال دیدن آخرین قسمت لاست می خوابم و سرم هم شلوغه تا دلت بخواد. کارم هم یه جورایی مدیریت تیم و پروژه هست بنابراین حتمن لیست کارام رو می نویسم و از این چیزا ... از همه این ها گذشته ، نسخه نویسی؟ واقعن؟ یه کم فکر کنم دیگه زمان تجویز یک راه حل برای همه گذشته نه؟ نکنه از این کتابای چگونه در ده روز موفق شویم و پنیر و اینا می خونی ... البته هرچی باشه شما پروفسوری من ماه زده ای بیش نیستم ... حتمن شما بهتر می دونی ... خلاصه که تنهایی برای من یک مفهوم هست نه یک بدبختی یا گرفتاری که بخوام درمانش کنم یا از شرش خلاص بشم، اصلش خیلی هم بهش فکر نمی کنم
    خلاصه که نوشتن از چیزی به معنی درخواست درمان براش نیست ... اگه من می گم دهنم تلخه که حتمن شکلات نمی خوام ... شاید خیلی هم این تلخی رو دوست داشته باشم ... مگه آدم وقتی زیتون می خوره خوب نیست ... یا چیزای تلخ دیگه!! بهرحال ممنون از توجه شما
    درود

    ReplyDelete
  4. آهاااااااااااااای ی ی!!!!!! ببینم، دوستان خودشون پدر برادر ندارن که آدم تنها گیر آوردن یا این که ان شاء الله همه در عاقبت به خیری کامل به سر می برن ؟!!! این همه بلاگ با تم سیاه و موضوعات تنهایی. یا این همه موضوعات خوب واسه آشنایی وهمدلی و احوالپرسی با این آقای رفیق ما. بی خیال شین دیگه بابا!!!!!!!!!!!!!!
    اصلا آقا به جان خودم که نه به جان صاحب محترم بلاگ که می خوام دنیاش نباشه باور بفرمایید زیتون خیلی هم "بی جا" کرد. تقصیر این بلاگ اسپات بی فکره که یه جا واسه پست های محرمانه نمی ذاره یا شایدم که گذاشته و خنگایی مثل من خبر ندارن. وگرنه که این حقیر گردن شکسته صد سال سیاه و سفید عین کبک سر در برف فرو برده خودش رو به اون راه نمی زد که این جور حرفای بی آبرویی رو پهن کنه رو بند پشت بوم تا همه ببینن و دردسر درست بشه.
    علی هذا اینجانب زیتون فرد اعلا، به اتفاق جمیع روانشناسان و مشاوران پایتخت تصدیق می نماییم که آقایون، خانوما، تنهایی نه حناقه نه افسردگی نه ماه زدگی، که اگر بود سال ها پیش جناب ابن سینا پزشک و دانشمند شهیر ایرانی در تیمارستان های آن زمان به دلیل کمبود همدم کبود شده بود ...
    (توضیح : نه که فکر کنین ها، اتفاقا ملت تو خوابشونم نمی دیدن که شوهری مثل ابن سینا داشته باشن و مقصود از " کمبود" حفظ صنعت مراعات نظیر و تناسب قافیه با " کبود" بود و مجرد بودن جناب بوعلی... به قول یادش به خیر استاد ادبیاتی داشتیم که همیشه می گفت : قافیه چو تنگ آید، شاعر به جفنگ آید...حالا اینم به قول سیاوش حکایت ماست.)
    قربون دستت داداش شمام یه لطفی کن این ندامت نامه مارو در قطع بزرگ سنجاق کن بزن گوشه بلاگت روانمون آسوده بشه از این دردسری که درست کردیم ....مرحمت زیاد

    ReplyDelete
  5. روحش شاد ...
    مفهوم تنهايي, لذت و آرامشش رو هيچ كس جز ماهايي كه چشيديمش درك نميكنه... گوشم از اين حرفا پره... فقط بايد شونه ها رو انداخت بالا و تمام

    ReplyDelete