01 August 2009



" سِربابی رابسن" مربی اسطوره ای فوتبال انگلیس پس از سالها دست و پنجه نرم کردن با چند سرطان مختلف، درگذشت. حالا چرا من که فرق فوتبال را با هویج فرنگی نمی دانم از این موضوع می نویسم؟ دیروز مصاحبه ای را با او دیدم که چند وقت پیش انجام شده بود، یعنی هنگامی که می دانست چیز زیادی از عمرش نمانده. لبخند آرام و زیبایی به لب داشت و گفت:


" در اطراف من میلیونها آدم دیگر به دنیا آمده اند و هیچکدام به اندازه ی من خوشبخت نبوده اند. من زندگی فوق العاده ای داشتم و از تمام لحظات زندگی ام به لطف فوتبال لذت برده ام و بسیار احساس خوشبختی می کنم. "


در برق چشمانش می شد دید که دروغ و تعارف نیست این حرف ها ... چندی بیشتر به مردنش نمانده و احساس رضایت و خوشبختی در چشمهایش می درخشد. چند روز پیش از مرگش، همزمان با بریدن کیک تولد 76 سالگی، مرکز خیریه ای را هم افتتاح کرد ... چیزی برای بچه ها و سرطان و ...


گرفتار لبخند و آرامش چشمان این مرد شدم و تا آخر گزارش را تماشا کردم و ... کاش می شد آدم اینطوری زندگی کند، کاش می شد آدم اینطوری بمیرد ...

No comments:

Post a Comment