
دلم چقدر گرفت که شنیدم استاد ذوالفنون یکباره گی در عاشقی پیچید و این آخر سالی رفت از میانمان ... بعد یاد سروش افتادم اول از همه حتمن چقدر دلش غمگین است ، سروش رفیقی قدیم است ، بلند بالا و پر از محبت و گرم و دلنشین و از همه ی ما حتمن همین الان دلش غمگین تر است ... یاد استاد گرامی باد و دل رفیقمان هم غمش کم باد ... چقدر زندگی کردیم با گل صد برگ چقدر زندگی کردیم با آتشی در نیستان ... می خواهم بگذارم صدای چهار مضراب استاد بپیچد در خانه و بعد هم ... یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا ... یار توئی غار توئی خواجه به مگذار مرا ......... نور توئی سور توئی ...... ء
No comments:
Post a Comment