13 May 2010

...

...
دو پرنده ی بی طاقت در سینه ات آواز می خوانند.
تابستان از کدامین راه فراخواهد رسید
تا عطش
آب ها را گواراتر کند؟

تا در آیینه پدیدار آیی
عمری دراز در آن نگریستم
من برکه ها و دریاها را گریستم
...


"احمد شاملو"

1 comment:

  1. هرگز کسی اینگونه فجبع به کشتن خود برنخاست ...که من به زنده گی نشسته ام
    کوه با نخستین سنگها آغاز میشود و انسان با نخستین درد.......من با نخستین نگاه نو آغاز شدم.

    ReplyDelete