28 March 2010

بی خواب و آواره

آقا ما بعد از هرگز خواستیم یک موسیقی روی این بلاگ بگذاریم دوستان فرمودند شدنی نیست. بعد داستان اینه که یک پستی درست کردیم با فایلی که فکر می کردیم اون موسیقی مورد نظر ماست و از قضا لود هم شد. اما بعد فهمیدیم اون یک کلیپی است که چیز دیگری است. پست مورد نظر رو به جهت پاره ای تعمیرات برداشتیم اما روی گوگل ریدر مونده خلاصه ... حالا این شعر اون لالایی ای هست که من می خواستم براتون بذارم، لینک هم براش سراغ ندارم که بدم. خودتون یه جو همت داشته باشین برین پیداش کنین. دریا خانم دادور لالایی می خونه که من فقط هم دو دقیقه اش رو شنیدم و دارم و همین الآن که در خدمت شما هستم چیزی شبیه یک میلیون بار گوشش کردم و هنوز خوب هست و هی بهتر هم می شه ... قدرت خدا ... چند روز پیش به این نتیجه رسیدم که خداوندگار عالم کسانی مثل دریا خانم را آفریده اند اصولن که اگر فضولهایی مثل من گیر دادند که این چه خلقتی هست و اینا (با اشاره به خودم مثلن) چی هستن که آفریدی ایشان به اشاره ای به این خانم مثلن بگن بیا اینم مثال و نمونه ی احسن الخالقین بودنم، خفه! برو پی کارت. و خب حرف حساب هم جواب ندارد. و اما شعر اون لالایی اینه:

تو هم یه روز بزرگ می شی، می ری تا شهر رویاها
به یاد خونه می افتی، چشات می شه مث دریا
به یاد امشب و هر شب، که من بی خواب و آواره
نشستم تا سحر بیدار، به پای تو و گهواره
لالایی ... لالایی ...

همین ...

No comments:

Post a Comment