22 August 2009

نامه های بدون نقطه

تمام مدت در این سفر مشهد داشتم فکر می کردم به خیلی چیزها ... حالا اون فکرها رو می نویسم، خب همه اش رو نه چون هنوز اونقدر جسارت یا شجاعت یا هرچی که اسمش هست پیدا نکردم که تمام خودم رو بنویسم بذارم وسط اما چون می خوام این هرچی اسمش هست رو تمرین کنم قول می دم بیشترش رو بنویسم. مدتی پیش قراری بود که لکه های رنگی کودکی مون رو بنویسیم توی این چند روز مشهد چند تا از اونا یادم اومده ... از اونا شروع می کنم که قرار بود اسمش باشه: بچه تر بودم که ...

اسد یه جور شوهر عمه ایه که شکل شوهر عمه ها نیست، مثلن اینکه هیچ وقت حتا در هشت سالگی بهش نگفتم عمو یا آقا یا ... همیشه همین بود: اسد. یه چیز دیگه هم بود، رفتارش با من همیشه همین بود که هست وقتی هشت سالم بود مثل بقیه ی آدم بزرگ ها که با رفتارشون به آدم می فهمونن هشت سالته با من حرف نمی زد. همه چیز با اون عادی بود و معمولی و معمولی گاهی بهترین چیزه ... در کودکی من جاودان نشده بخاطر وقتایی که می رفتم شیراز و با اون بهم خیلی خوش می گذشت، یا وقتایی که می اومد مشهد و باز به من خیلی خوش می گذشت. موندگار نشده چون با هم رفتیم سینما باشگاه شرکت نفت شیراز و فیلم رابینسون کروزوئه رو دیدیم و نه یه فیلم بچه ها یا یه فیلم کمدی ... یه فیلم جدی که هنوز صحنه ی آخرش یادمه که چطور لوله ی تفنگ رو با دستاش زیر چونه اش نگه داشت و با انگشت پاش ماشه رو کشید و خیلی از آدم بزرگا ممکنه فکر کنن بچه ی هشت نه ساله رو دیدن همچین فیلمی نباید برد. به خاطر اینا و بخاطر خیلی لحظات دیگه و خیلی کارای دیگه در کودکی من موندگار نشده ... مهم ترین چیز برای من از اسد نامه هاش بود. نامه های بی نقطه.

برای من مدام نامه می نوشت. خود همین که البته اندازه کل دنیا می ارزه، که گاهی حتا نامه ات توی یه پاکت مشترک هم نیست، یه پاکت هست که فقط نامه ی تو هست، فقط برای تو تازه رسیده از شیراز. پاکت رو بر می داری ، می ری یه جای تنها و با حس غریبی پاکت رو پاره می کنی، هر بار هم یه تکنیکی رو امتحان می کنی، قیچی، عرض پاکت، چاقو ... و تازه لذت اصلی اونجاست. یه چیزی که فقط بین من و اونه ... نامه ها نقطه ندارن اکثرشون هم شروع می شن با: سیاوش نازنین (با حروف کامپیوتری چاره ای جز گذاشتن نقطه ها نیست) ... در ضمن اینو یادم رفت بگم که اسد خط غریب و بی نظیری داره و هزار جور خط دکوراتیو می نویسه که این هم به لذت ماجرا اضافه می کنه ... بعد نوبت تو می رسه تا جواب بدی و سختی نگذاشتن بی اختیار نقطه روی کلمات و ده بار پاره کردن کاغذ بخاطر یک نقطه و ... اینجوریه که این جناب اسد خان خالق مجموعه ای از بی نظیرترین لحظات زندگی من می شه ... لحظه های زندگی با نامه های بدون نقطه.

No comments:

Post a Comment