توی زیرزمینی در قیطریه
زیر موشک بارانِ تهران
چشم هات را نگاه می کنم
در کافه ای در بیروت
دست هات را در دست می گیرم
جایی در صحرای دارفور
با تو کنار آتش می نشینم
بعد از نسل کشیِ رواندا
در خانه ای کوچک در پس کوچه های کیگالی
برایت شیرِ بز گرم می کنم
زیر پلی در ونیز
توی قایقک دو نفره
تو را می بوسم
در بامداد یخبندانِ کَلگِری
گونه هات را با لب هام گرم می کنم
گوشه ی میدان باستیل
سیگاری برایت آتش می زنم
در کوهستانِ کاتماندو
بخارِ نفس هات را نفس می کشم
در بالکن خانه ای در فلورانس
تمام ات را می بویم
در پلازا مایورِ مادرید
عاشق ات می شوم
... و در خانه ای در خیابان فرزان
در یک شبِ گرمِ خردادِ تهران
بدونِ تو
خواهم مُرد...
پنجم خردادِ تهران – سیاوش مقصودی
بدونِ تو
ReplyDeleteخواهم مُرد...ء
نشسته بر روی یک سنگ زرد
ReplyDeleteزیر نور ماه قرمز
من استخوان من توسط یکی بازشماری
206 و 25
شیشه ساعت شنی
در ساحل
نارگیل پژمرده
اما هنوز هم این تب و تاب بودن.