مارمولکم در تراس مرده. سرد و فسقلی و بی جون افتاده یه گوشه و من خیلی بیشتر از اون حدی که معقول باشه ناراحتم ... سه تا بودن، دوتاشون رو فرستادم تو باغچه های دور و بر خونه این یکی اونقدر در رفت هی از دستم که بمونه تو خونه ... حالا حالم بهتر شد داستانشو می نویسم ... شاید ... فعلن که مرده و من خیلی غصه دار هستم ... ء
... آقا گولی ِ ما بچه کرد
ReplyDeleteای ول به آقا گولی ... مبارکه ... ء
ReplyDeleteمارمولک من هم بجه دار شده آقا
ReplyDeleteهمین امشب بچه رو پیدا کردم
ظاهرن این مارمولک شما که عمرشو داده به...، کارماش تخم زنان زایمان انداخته به جون همه... منم که گرفتار، فعلن فقط حواسم هست چراغا رو یهویی روشن نکنم
نور نزنه چشم بچه رو