27 July 2011

رفیق

داشتم به یه روزی فکر می کردم، خیلی سال پیش، تو تاکسی نشسته بودم. یعنی هر چیزی غیر از داریوش رو نمی شد تصور کرد که از تو ضبط اون ماشینه شنیده بشه (آره دیگه خیلی وقت پیش بود گفتم که، دوره ی ضبط بود و نوار و اینا). اصلش یه ماشین هایی، یه تاکسی هایی هستن که فقط باید نوار (یا این روزها سی دی) داریوش گذاشته باشن وگرنه یه چیزی درست نیست انگار. یه دقیقه قبل از اونجائی که می خواستم پیاده بشم "یاور همیشه مؤمن" شروع شد و من یهو آی دلم خواست تا آخر این آهنگ رو گوش بدم. آی دلم اصلن داریوش خواست یهو بعد از هزار سال.

نشد خلاصه و من باید پیاده می شدم و موند رو دلم این آهنگه. بعدن ها رفتم پیداش کردم و گوش دادم که خب دیگه اونقدر نچسبید.

حالا چرا امشب یهو یاد اون روز افتاده بودم ، نپرسید چون خودم هم نمی دونم. یاده دیگه می آد ... دلیل نمی خواد گاهی یهو هوار می شه یه لحظه ای از یه روزی رو ذهنت. باز امشب دلم خواست یاور همیشه مؤمن رو گوش کنم. پیداش کردم و خیلی هم چسبید این دفعه.

حالا همه ی اینا رو گفتم که بگم "رفیق" رو باید "رِفیق" تلفظ کرد حتمن ... "رَفیق" اصلا و ابدا حال نمی ده ... یعنی یه فتحه بذارین رو "ر" رفیق اصلش شاشیدین تو اون رفاقت. رفیق خوب حتمن زیر "ر"ش یه کسره هست. باور کنین.

1 comment: