“اولین روز در خانه و کمی مشق نوشته ام . روز بعد چرتی زدم و فیتیله نگاه کردم. روز بعد از ساعت ۳ بعد از ظهر تا ساعت های ۵ و نیم فوتبال را شروع کردیم. در پارک بیسیم یک روز در زمین وقتی داشتم توپ را می گرفتم بازیکن حریفم من را هول داد و من به دو تا از میله هایی که دور زمین گذاشته بودند خوردم و یکی از دندان های جلویی ام خم شد. روز بعد در خانه مهمان پشت سر مهمان به خانه ی ما می آمد. بعد از چند روز مهمان ها تمام شدند و شیرینی ها کمی مانده شد . یک روز در پارک فوتبال می کردیم من دروازه بان بودم و توپ های نزدیک را می گرفتم و توپ های دور را نه . من دو تا گل خوردم. نوبت تیم بعدی شد و یکی از بازیکنان تیم بعدی به من گفت همان جا وایستا. وایستادم بعد از ۵ دقیقه دو گل خوردم و تیم ما باخت." ء
بخشی از انشاء یکی از کودکان خانه ی کودک مهر – 9 ساله
hala sjoma ham vaysadin inja ta golbaroon shin?!!!
ReplyDelete