گفته اند فردا از امروز هم سرد تر است
من لاغر و سرمایی ام
و فردا از امروز هم بیشتر سردم است
آدم ها با ماشین هایشان از کنار پنجره ام می گذرند
یک لحظه صدایی از هر کدام می ریزد توی خانه ام
کارگران ساختمان روبرویی چپیده اند توی اتاق شان
که پنجره هایش پلاستیکی ست
و بوی نفت می دهد
سرما هوای این شهر را آلوده تر می کند
من سرفه می کنم
سیگار می کشم
و هی سرفه می کنم
حالم بد نیست
فقط دلم گرفته است
و نفسم تنگ می شود وقتی فردا یادم می آید
پانزده میلیون نفر در این شهر نفس خواهند کشید
یک نفر فردا در این شهر نیست
و جای خالی اش را همه ی کوچه های شهر می فهمند
پنجره های خانه ام و همین چارچوب در
که باز می شود به پله های نیمه تاریک
نگاهم می کنند
و فردا
هیچ چیزی
در این شهر
مثل امروز نیست ...
چهاردهم دیماه نود و یک – تهران
چه خوبه که اینجا هم هست ...
ReplyDeleteدل همه شهر گرفته است . انگار همه آدم ها لیلی شان را گم کرده اند .