10 January 2011

ما نیز مردمی هستیم

یک روزی در کلاس به بچه ها گفتم من خیلی هم از تخت جمشید خوشم نمی آد. ولوله ای برپا شد که استاد چرا؟ هنر ... فرهنگ ایرانی ... منشور فلان ... افتخارات باستانی ... حرف من حرف ساده ای بود. من بناهایی که اشل انسانی داشته باشن رو از بناهای عظیم و سلطنتی و دولتی بیشتر دوست دارم. مسجد شیخ لطف الله رو از مسجد شاه بیشتر دوست دارم. پس کوچه های یزد رو از تخت جمشید بیشتر دوست دارم. اصلش این قسمت معماریش به کنار ... در راستای سوزن و جوالدوز و این حرفا ... من به دیگران کاری ندارم و می خوام از این به بعد یک وقت هایی جوالدوزی رو محکم یزنم به هرجایی که خورد ... خسته شدم از بودیم بودیم ها ...

امروز در تهران برف می بارید، تهران پایتخت ایران است و خیابان ظفر و نفت شمالی خیابان های خیلی قزمیتی (قزمیت؟ غزمیت؟ )نیستند و آدمهایی که توش راه می رن قراره مقدار زیادی با شترهای بلوچستان و گاوهای جاده های شمال تفاوت داشته باشن دیگه نه؟ حالا من دارم کنار دیوار راه می رم پس جای بیشتری ندارم برای کنار رفتن ... چند تا چتر تو سرم و صورتم خورده باشه خوبه؟ چند نفر از این چتری ها فکر می کنید بعد زدن چترشون تو صورت یا سر من به خودشون زحمت دادن بهم بگن ببخشید؟ چند نفرشون به خودشون زحمت دادن یه نگاه بهم بکنن که دلم خوش باشه که فهمیدن دست کم که چترشون خورد تو صورت یه بدبختی که چتر در زندگی دستش نمی گیره هیچ وقت؟

می خوام بگم ما اینطور موجوداتی شدیم که ادعای افتخارات باستانی و منشور فلان و بناها و فرهنگ و ادب و هنرمون کون دنیا رو پاره می کنه اما به اندازه ی شترهای بلوچستان و گاوهای جاده های شمال هم شعور راه رفتن کنار هم رو نداریم. حالا هی نق بزنین که انیا فلانن اینا بهمانن ... اینا خود مائیم ... این بی مهری ها و بی توجهی ها و بی شعوری ها به هیچ سیستمی ربطی نداره مستقیم خود ما هستیم ... خود خود ما ...

توضیح : از این پس هر نوشته ای با عنوان "ما نیز مردمی هستیم*" دیدید همین قدر رک و راست و عصبانی و بی تعارف خواهد بود. به کسانی که قلبشون با گفتن بالای چشم ایرونی ها ابرو هست می گیره اکیدن توصیه می شه این مطالب رو نخونن. این تازه خوبش بود. گفته باشم.

* عبارت "ما نیز مردمی هستیم" را از آقای محمود دولت آبادی به امانت می گیرم برای این مجموعه ی تلخی که در راه است.

5 comments:

  1. من یک ایرانی‌ام
    خوب چشم و ابرویی هم دارم
    اما گوش شنیدنم گاهی کره
    پس بگو
    یا می‌شنوم، یا
    ...

    ReplyDelete
  2. چه دراز هم شدن همه...شترهاي بالاي شهرو عرض مي كنم. پدر سوخته ها راه ميرن چترشون مي خوره تو سر پسر مردم!!...زيتون

    ReplyDelete
  3. زیتون جان! دلم تنگ شده بود برات ... خوبی؟ نمی نوشتی برام مدتی ... ارادت

    آره انوشه جانم داستان همینه گوش کر است گاهی اما آقا امان از چشم و ابرو ... خوب چشم و ابروئی ست پدرسوخته ...

    ReplyDelete
  4. agha Siavash benvis azina, ma niz mardomi hastim o migama. hadde'aghalesh ineke manke mikhoonam, say mikonam bishtar deghat konam ke chatram koja dare mire ya inke age yeja raft ke gharar nabood, bedoonam ye mazerat khahi bedehkaram... hala chatr ham ke dastam nemigiram, amma kollan...
    damet garm...

    ReplyDelete
  5. فكر كردم مي شناسي دوست تلختو بعد از شش هفت سال!!...در هر حال ممنون.تو خوب باشي منم خوبم...زيتون

    ReplyDelete