دریا خندید
در دوردست،
دندانهایش کف و
لبهایش آسمان.
ــ تو چه میفروشی
دخترِ غمگینِ سینه عریان؟
ــ من آب دریاها را
میفروشم، آقا.
ــ پسر سیاه، قاتیِ خونت
چی داری؟
ــ آب دریاها را
دارم، آقا.
ــ این اشکهای شور
از کجا میآید، مادر؟
ــ آب دریاها را من
گریه میکنم، آقا.
ــ دل من و این تلخی بینهایت
سرچشمهاش کجاست؟
ــ آب دریاها
سخت تلخ است، آقا.
دریا خندید
در دوردست،
دندانهایش کف و
لبهایش آسمان.
فدریکو گارسیا لورکا - ترجمه احمد شاملو
من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف،تا به حدی ست که آهسته دعا نتوان کرد؟!!!!...اینجا که مارو از تو بلاگت پاک کردی استاد،...دوست ندارم عصبانی باشی احیانا. بیشتر از اینم نمی تونم چیزی بگم!شاد باشی...فعلا 1
ReplyDeleteمن کسی رو از جایی پاک نکردم، اصلش من اهل پاک کردن آدمها نیستم ... هر کس جایی که برای من داره ، داره دیگه ... یه کم گیرم گاهی جای آدمها بالا پایین بشه ... اما کسی پاک نمی شه ... درود
ReplyDeleteعصبانی هم نیستم کلن ...