12 June 2010

شبانه

میانِ خورشیدهای همیشه
زیباییِ تو
لنگری‌ست ــ
خورشیدی که
از سپیده‌دمِ همه ستارگان
بی‌نیازم می‌کند.



نگاهت
شکستِ ستمگری‌ست ــ
نگاهی که عریانیِ روحِ مرا
از مِهر
جامه‌یی کرد
بدانسان که کنونم
شبِ بی‌روزنِ هرگز
چنان نماید که کنایتی طنزآلود بوده است.



و چشمانت با من گفتند
که فردا
روزِ دیگری‌ست ــ



آنک چشمانی که خمیرْمایه‌ی مِهر است!
وینک مِهرِ تو:
نبردْافزاری
تا با تقدیرِ خویش پنجه در پنجه کنم.







آفتاب را در فراسوهای افق پنداشته بودم.
به جز عزیمتِ نا به هنگامم گزیری نبود
چنین انگاشته بودم.



آیدا فسخِ عزیمتِ جاودانه بود.







میانِ آفتاب‌های همیشه
زیباییِ تو
لنگری‌ست ــ
نگاهت
شکستِ ستم‌گری‌ست ــ
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روزِ دیگری‌ست.


احمد شاملو
شهریور ۱۳۴۱

http://www.shamlou.org/index.php?q=node/150

4 comments:

  1. که فردا روز دیگری ست... شاملو بی تابم می کنه همیشه

    ReplyDelete
  2. chand bar neveshtam inja....ama har bar pak kardam hama ro .....behtare chizi nagam!

    ReplyDelete
  3. na bezar begam ke man yechizi o nafahmidam belakhare.....in ayda st ke hese shamloo ro taghzie mikone?ya in tasavore shamloo az aydast ke intori bayan mishe?akhe miduni fekr konam 2 omi dorosttare va in vahshatnaktarin...dardnaktarin....va dareyne hal shirintarin....khaterate zendegim o be yadam miyare....asan nemitunam dar moredesh chizi begam chon hamash be khodam barmigarde unvaght!!!!pas saket misham!

    ReplyDelete