05 July 2009

حیرت دمیده

تصور کن اگر خداوند متعال در ایام خلقت به اندازه ی الآن من بی حوصله بود، این جهان زیبا چی از آب در می آمد، روم به دیوار روم به دیوار، زبونم لال، از اینی هم که هست یعنی ...

در همین لحظه ندائی سخت بر آمد که: خفه بابا! تو توی همین زندگی فسقلی حقیرت موندی به جهان به این عظمت گیر میدی؟ جواب؟ نه خوب انصافن حرفش حق بود، جواب نداشت. و من بانگ بر کشیده لباس رو بر تن دریده لباس زیر را به دلایل امنیتی ندریده، سر به بیابان نهادم از حیرتی که پدید آمد از این سخن در روحم ... همون ، تو روحم ... و جهان به کار خویش مشغول و آقا و خانمی که شما باشید محض شوخی اگر خیال کنید حتا کمی هم ککش می گزد از واگویه های دیوانه ی سرگردان در کویر ... حاشا و کلا.

1 comment:

  1. vaghean tasavor kun...age be bihoselegie in ruzaye to bud ke jahan nemishod dige,mishoud ye chize dige :D :D

    ReplyDelete